جدول جو
جدول جو

معنی فرمان فرمایی - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان فرمایی
حکمرانی، حکومت
تصویری از فرمان فرمایی
تصویر فرمان فرمایی
فرهنگ فارسی عمید
فرمان فرمایی(فَفَ)
امارت. ولایت. (یادداشت به خط مؤلف). حکومت. (ناظم الاطباء). رجوع به فرمان فرما شود
لغت نامه دهخدا
فرمان فرمایی((~. فَ))
فرمانروایی، حکومت
تصویری از فرمان فرمایی
تصویر فرمان فرمایی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان فرما
تصویر فرمان فرما
فرمان دهنده، امر کننده، آمر، حاکم، برای مثال هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت / بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای (فرخی - ۳۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ نَ)
امیر. (زمخشری). فرمان فرما. حاکم. آمر. مجری احکام. (ناظم الاطباء) :
هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت
بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای.
فرخی.
رجوع به فرمان فرما شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ما رَ)
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) :
وزیر ملک صاحب سید احمد
که دولت بدو داد فرمان روایی.
فرخی.
ازیرا نخواهم که هرگز کسی را
بود بر دلم جزتو فرمان روایی.
قطران تبریزی.
فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ رَ)
فرمان روا. آنکه فرمان راند وحکم فرماید. مرادف حکم فرما. (یادداشت به خط مؤلف). فرمان روا. حاکم. آمر. مجری احکام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمانفرمایی
تصویر فرمانفرمایی
فرمانروایی حکومت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانفرمای
تصویر فرمانفرمای
حاکم، آمر، مجری احکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان روایی
تصویر فرمان روایی
((~. رَ))
حکومت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان فرما
تصویر فرمان فرما
((~. فَ))
فرمانروا، حاکم، پادشاه
فرهنگ فارسی معین