امیر. (زمخشری). فرمان فرما. حاکم. آمر. مجری احکام. (ناظم الاطباء) : هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای. فرخی. رجوع به فرمان فرما شود
امیر. (زمخشری). فرمان فرما. حاکم. آمر. مجری احکام. (ناظم الاطباء) : هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت بر جهان کامروا گردد و فرمان فرمای. فرخی. رجوع به فرمان فرما شود
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) : وزیر ملک صاحب سید احمد که دولت بدو داد فرمان روایی. فرخی. ازیرا نخواهم که هرگز کسی را بود بر دلم جزتو فرمان روایی. قطران تبریزی. فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)
فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. (یادداشت به خط مؤلف) : وزیر ملک صاحب سید احمد که دولت بدو داد فرمان روایی. فرخی. ازیرا نخواهم که هرگز کسی را بود بر دلم جزتو فرمان روایی. قطران تبریزی. فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. (نوروزنامه)